شاید غمگین شاید دلتنگ

ساخت وبلاگ
من چه در وهم وجودم ، چه عدم، دلتنگماز عدم تا به وجود آمده ام دلتنگمراز گل کردن من ، خون جگر خوردن بوداز در آمیختن شادی و غم دلتنگمخوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت!من هنوز از سفر باغ ارم دلتنگمگر چه بخشید گناه پدرم آدم را!به گناهان نبخشوده قسم ، دلتنگمحال، در خوف و رجا ، رو به تو بر می گردمدو قدم دلهره دارم ، دو قدم دلتنگمنشد از یاد برم خاطره‌ی دوری راگرچه امروز رسیدیم به هم ! دلتنگم! شاید غمگین شاید دلتنگ...
ما را در سایت شاید غمگین شاید دلتنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahepaiizia بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 22:04

بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبوداحساس در “الـــهه ی نـــاز ِ بنان” نبـودبی شک اگر که خلق نمی شد “گناهِ عشق”دیگر خدا بــــــه فکـــــــر ِ “شبِ امتحان” نبودبنشین رفیق! تا که کمی درد دل کنیماندازه ی تو هیــــچ کسی مهربان نبوداینجا تمــــام ِ حنـــجره هــــــا لاف می زنندهرگز کسی هر آنچه که می گفت،آن نبود!گشتم،نبود،نیست… تو هم بیشتر نگرد!غیر از خودت که با غزلـــــم همزبان نبوددیشب دوباره -از تو چه پنهان- دلم گرفتبا اینکه پای هیـــــچ زنـــــی در میان نبود! شاید غمگین شاید دلتنگ...
ما را در سایت شاید غمگین شاید دلتنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahepaiizia بازدید : 61 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 17:35

با همین دست، به دستان تو عادت كردم
این گناه است ولی جان تو عادت كردم

جا برای من گنجشک زیاد است، ولی
به درختان خیابان تو عادت کردم

گرچه گلدان من از خشك شدن می‌ترسد
به ته خالی لیوان تو عادت كردم

دستم اندازه‌ی یك لمس بهاری سبز است
بس‌كه بی‌پرده به دستان تو عادت كردم

مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت كردم

شاید غمگین شاید دلتنگ...
ما را در سایت شاید غمگین شاید دلتنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahepaiizia بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:21

قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن داردخــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن داردوقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیمدست در دست تو هــر کوچــه دویدن داردتاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچدسیب در دامنت احســـــاس رسیدن داردبیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداستطعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن داردکودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروبدل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توستاز لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...! شاید غمگین شاید دلتنگ...
ما را در سایت شاید غمگین شاید دلتنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahepaiizia بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:21

خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های منمن خسته‌ام! طلوع کن امشب برای منمی‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای توحالا بریز هستی خود را به پای منوقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشندخوش باش هم به جای خودت هم به جای منتو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوزتکرار می‌کنند تو را در صدای منآهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کسدر شهر نیست باخبر از ماجرای منشاید که ای غریبه تو همزاد با منیمن... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!! شاید غمگین شاید دلتنگ...
ما را در سایت شاید غمگین شاید دلتنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahepaiizia بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:21